اینکه ترور و تروریسم چیست و ریشهها و خاستگاه انسانشناختی، جامعهشناختی و حتی هستیشناختی آن کدام است، به اندازه کافی بهدست روانشناسان و جامعهشناسان و فیلسوفان کاویده و به تفسیر گذاشته شده است اما با این حال هنوز و همچنان بهویژه از همان نخستین روزهای طلوع هزاره سوم تا به امروز شاهد انواع رفتارها و انفجارهای تروریستی فراوان در منطقه ازجمله عملیات اخیر تروریستی علیه سفارت ایران در بیروت بودهایم. این نشان میدهد که تروریسم از شکل کاملا فردی آن که بیشتر در دورانهای گذشته جریان داشته خارج شده و شکلی فراگیر و سازمانیافته و هدفمند پیدا کرده است. درخصوص معناشناسی این نوع تروریسم و شناخت علتها و اسباب ایجاد آن و همچنین زمینهها و بسترهای کنونی ترور و تروریسم در جهان اسلام، گفت و شنودی داشتیم با دکتر علیرضا صدرا، استاد و پژوهشگر علوم سیاسی در دانشگاه تهران که در پی میخوانیم. دکتر صدرا برداشتها و تلقیهای افراطی و تفریطگرایانه در جهان اسلام را به موازات دخالت کشورها و قدرتهای بزرگ عامل اساسی وضعیت کنونی در جهان اسلام دانسته و در برابر، اعتدال و میانهروی و تقویت دمکراسی در کشورهای منطقه را رمز دوری از تروریسم و خشونت تلقی میکند.
- یکی از آسیبهایی که اندیشمندان معاصر برای جامعه و جهان مدرن برشمردهاند تروریسم است. از دیدگاه جامعهشناختی، تروریسم، خشم یا خشونتی است کور یا هدفمند که عدهای به قصد هراسافکنی متوجه عدهای دیگر میکنند. با این همه اینکه تروریسم چیست و چه سرشتی دارد و کسانی که آن را پدید میآورند چه معنایی از آن را مراد میکنند، ازجمله پرسشهایی است که همواره مطرح بوده است. شما چه برداشتی از این پدیده روان - جامعهشناختی دارید واز دیدشما خاستگاه آن چیست؟
ترور و تروریسم در فراگیرترین معنایش خشم یا خشونتی ناشی از تندروی است.خود تندروی هم ناشی از ظاهرگرایی و ظاهرنگری است. در عرصه سیاسی اساسا با این 3پدیده روبهرو هستیم؛ سازش، شورش و انقلاب. البته در مورد انقلاب باید گفت که اگر صورت نگیرد و امکان عملیشدن آن نباشد، پدیده مقاومت شکل میگیرد. پس 2 پدیده انقلاب و مقاومت معتدل، میانهروانه و عقلانی هستند. از سوی دیگر پدیده و مفهوم دیگری وجود دارد که سازشطلبی و تندادن به ظلم و زور نام دارد. به موازات این 3 پدیده سیاسی، پدیدهها و نمودهای اخلاقی و روانشناسی مطرح هستند، مثلا در مفاهیم اخلاقی شجاعت را داریم که در حقیقت حد وسط بوده و در برابر آن جبن یا ترس و در نهایت، پدیده و مفهوم دیگری به نام جسارت را داریم که صرفا برخاسته از احساسات است. در میان این 3 پدیده روانشناختی، شجاعت همانند انقلاب امری معتدل و عقلانی به شمار میرود. شجاعت در زندگی اجتماعی امری ضروری است اما جسارت بهاصطلاح ریسک و خطرپذیری بالایی دارد؛ بهعبارت دیگر، هیچ حزم، دوراندیشی و عقلانیتی در آن نیست. درست است که هم شجاعت و هم جسارت هر دو پدیدههایی هستند که در آنها ترس به چشم نمیخورد اما در شجاعت نبود ترس همراه با عقل و دوراندیشی وجود دارد و برعکس آن، در جسارت عدمترس ناشی از بیاحتیاطی و دوراندیشی و محاسبات عقلانی است. وقتی از تروریسم سخن به میان میآید، باید توجه داشت که خشم و خشونتی مراد است که منجر به رعب و ارعاب بشود. قرآن هیچگاه مومنان را به ارعاب تشویق نکرده و در مقابل آنها را به رهب فراخوانده است: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباطالخیل ترهبون به عدوالله».
« رهب» در حقیقت همان عامل بازدارندهای است که مانع تحرکات دشمنان جامعه(اسلامی) میشود. این همان تفکر انقلابی و شجاعانهای است که از یک سو بازدارنده بوده و از سوی دیگر عاری از ارعاب و هراسافکنی و خشونت نسبت به دیگران است.
- یعنی شما ترور و تروریسم را در نقطه مقابل انقلابیگری میدانید؟
ترور و تروریسم، ضدانقلابیگری و مقاومت است. تروریسم بسته به شرایط اجتماعی گوناگون در جوامع میتواند به اشکال فردی و گروهی و حتی جریانی آشکار شود. خوب است که در اینجا به این نکته هم اشاره شود که خشم و خشونت همواره با انسان عجین بوده و خواهد بود. منتها اگر این خشم و خشونت تابع عقلانیت نبوده و از احساسات پیروی کند، یا سر از تروریسم در میآورد و یا به سازش و تسلیم کشیده میشود. در این میان فرقی میان اعمال ترور یا تن دادن به آن نیست. خاستگاه هر دو یکی است و در واقع این دو یکدیگر را تقویت میکنند. کسی که اهل ترور است فکر میکند که از راه ایجاد ترس و رعب میتواند سلطه و نفوذ خود را گسترش دهد. این در حالی است که ثابت شده ترور و ایجاد رعب و ترس سبب عقبنشینی انسانها نمیشود بلکه به هوشیاری بیشتر آنها دامن میزند.
- شما تروریسم را در برابر انقلابیگری و برهمین مبنا انقلابیگری را اعمال خشم معتدل و عقلانی دانستید. این نکته مناقشهانگیز و قابل تاملی است. حال آنکه بسیاری از جامعهشناسان معاصر غربی بر این نظرند که خود خشم انقلابی وجهی از ترور و تروریسم به شمار میآید و یا میتواند به آن منجر شود. نمونه این مسئله ترورهایی بود که در دورانگذار در انقلاب فرانسه رخ داد.
در غرب مفاهیم، 2 وجهی هستند، مثلا در برابر آزادی استبداد قرار دارد، حال آنکه مفاهیم در اصل 3وجهی هستند. این بحث نظیر همان نکته و بحثی است که پیشتر درخصوص مفاهیم اخلاقی و سیاسی ارائه شد؛ مثلا در برابر انقلاب و مقاومت، شورش و طغیان مطرح میشود. شورش و طغیان نه راهبرد خاصی دارد و نه هدف و نظام خاصی. در واقع یک خشم بیهدف و کور است. طغیان و شورش مثل سیل است که همهچیز را با خودش میبرد اما انقلاب مثل رودخانه جاری و آرام است، بنابراین همه مفاهیم سیاسی دارای 3 وجه هستند؛ مثلا عدالت، در مقابل خودش 2 ضد دارد؛ این دو ضد یا ناشی از تعلل و یا ناشی از تعدی هستند. در واقع، در اینجا تعلل در احقاق حق و تعدی به حق و حقوق دیگران مطرح است. یا مثلا اعتدال 2 ضددارد، یکی استکبار است و دیگری استظلام. بنابراین هم نباید ظلم و ستم کرد و هم نباید تن به ظلم داد. ستمگری و ستمپذیری 2موضوع جداگانه و در عین حال مرتبط هستند. از اینرو انقلاب تحول میانهروانه، عقلانی و هدفمندی است که در آن راهبرد و رهبری وجود دارد و از طرفی، مردم در آن حضور فعال دارند. در مقابل همین انقلاب، سازش و تندادن به سلطه(داخلی یا خارجی) و نیز شورش و طغیان وجود دارد که خشمی است کاملا کور و بیرون از محاسبات عقلانی. فرق میان انقلاب و شورش درست مثل فرق میان جراحی و چاقوکشی است. یک چاقوکش هر کسی را که بر سر راهش قرار گیرد، با چاقو زخمی میکند اما یک جراح براساس دانش و مهارت خود و بهصورتی هدفمند و محاسبهشده کار خود را انجام میدهد. هدف از جراحی بهبود بیماری است در حالی که چاقوکشی یک آسیب است که میتواند فرد سالم را بیمار گرداند. انقلاب مانند جراحی و تروریسم مثل چاقوکشی است. از سوی دیگر سازشگری مثل این است که چشممان را بر یک بیماری حاد و وخیم ببندیم و به جای جراحی آن را به حال خودش بگذاریم.
- شما تا اینجا بیشتر بر جنبههای روانشناختی تروریسم تأکید داشتید و کمتر به زمینههای جامعهشناختی و حتی معرفت شناختی آن پرداختید؛ آیا این نشان از آن دارد که معناشناسی ترور و تروریسم برای شما در نهایت برخاسته از کشمکشها و ستیزهای روانی انسان بوده و بر همین اساس امری غیراخلاقی بهشمار میآید؟
به هر حال ترور و تروریسم ریشههای منشی، شناختی و درونی دارد. عموما در فرهنگها و جوامعی که ظاهرگرایی غلبه دارد ما با تروریسم مواجهیم. برای نمونه به جریان وهابیت در عربستان نگاه کنید. این گفتمان نسبت به آمریکا و اسرائیل تسالم داشته و سر تسلیم فرود میآورد اما مثلا نسبت به مقاومت حزبالله تکفیری است. ظاهرگرایی یا به افراط میکشد و یا به تفریط؛ حال این افراط میتواند بهصورت شورشی تمام عیار یک جامعه را درنوردد. بنابراین حرف من این نیست که تروریسم با مسائل و بسترهای اجتماعی هیچ نسبتی ندارد. جریانهای ظاهرگرا و افراطی که منشأ ترور و ارعاب هستند، در عین سادگی سیاسی صادق نیستند. سادگی سیاسی غیر از صداقت سیاسی است. صداقت سیاسی همراه با هوشیاری و دوراندیشی است. افراد و جریانهایی که ساده هستند معمولا ابزار دست سلطهگران واقع میشوند. هماکنون جریان ارتجاع عربی منطقه و جریان صهیونیستی و همچنین جریان استکبار جهانی پشت یک قضیه قرار گرفتهاند. آنهایی که ساده هستند چه در جریانهای افراطی و چه در جریانهای تفریطی، به سمت خشم، خشونت، ترور یا سازشکاری و تسلیم کشیده میشوند. چه به سلطه تن بدهیم و ابزار دست استکبار قرار بگیریم - مثل جریان مرسی که حاصل نوعی اعتماد بیهوده و بیش از حد به آمریکا بود- و چه مثل تکفیریها خشونت بورزیم و ترور کنیم، نتیجه یکی است. بهنظرم همه این جریانات در یک جا به هم میرسند. الان در مصر 2 جریان لیبرال و تکفیری هر دو به خشونت و ترور کشیده شدهاند. این دو جریان یکی حاصل تفریط و سازشگری (جریان لیبرال) است و دیگری حاصل افراط(تکفیری). آنچه امروزه مصر را به آشوب کشیده ناشی از اشتباهات این دو جریان و میدانندادن به جریانات میانهرویی مثل اخوانالمسلمین است. این دو جریانی که در آشوبهای امروز مصر دخالت دارند، هم ناتوان از دشمنشناسی بوده و هم تحلیل درست و دقیقی از مسائل ندارند. از زمانی که موج بیداری اسلامی در منطقه پا گرفت، قدرتهای بزرگ به این نتیجه رسیدند که باید آن را به شکلی مهار کنند. از همین زمان بود که جریان تکفیری تقویت شد. برخی از سازمانهای اطلاعاتی دنیا که یقینا مربوط به انگلیس، آمریکا، اسرائیل، عربستان و همچنین برخی از کشورهای منطقه مثل قطر هستند، با هماهنگی یکدیگر جریان تکفیری را بهطور سازمانیافته به صحنه آوردند. این نشان میدهد که ما امروز با تروریسم بهمعنای متعارف آن روبهرو نیستیم. امروزه پشت سر تروریسم بهویژه در جهان اسلام سازمانهای اطلاعاتی و نظامی قوی وجود دارد. اینها میخواهند از وضعیت پدیدآمده در منطقه منافع خود را دنبال کنند.
- آیا پدیدههایی نظیر اسلامهراسی را میتوان در راستای همین وضعیت به تحلیل نشست؟
همینطور است اما در اینجا 2 نکته وجود دارد؛ یکی اینکه از هنگام اوجگیری بیداری اسلامی در منطقه، غرب آن را به بهار عربی موسوم کرد. همانگونه که رخدادهای بعدی نشان دادند این نامگذاری حاکی از موضع غرب در برابر این جریان (بیداری) بود. معنای این نامگذاری این بود که پس از این بهار، تابستان گرم و سوزانی خواهد آمد که همهچیز را از میان خواهد برد. براساس همین تفسیر و برداشت بود که تکفیریهای سر برآوردند. درهرحال هم ما(مسلمانان) و هم غرب باید بپذیریم که بیداری اسلامی یک خیزش همگانی و ریشهدار است و نمیتوان آن را یک شبه جمع کرد. از زمان سیدجمالالدین اسدآبادی این جریان پدید آمد و تاکنون 3موج را از سر گذرانده است: موج ضداستبدادی، موج ضداستعماری و استکباری و موج سوم انقلاب اسلامی است. این جریان در واقع برخاسته از تجدید حیات تمدن اسلامی است. باید باور کنیم که این جریان (بیداری اسلامی) همچنان ادامه خواهد داشت و روزبهروز تشدید و تعمیق خواهد شد.
بیداری اسلامی ادامه خواهد داشت
آنچه باید در ارتباط با بیداری اسلامی همه، بهویژه کشورهای دخالتکننده یا بهتر است بگوییم تضعیفکننده این جریان، به آن توجه داشته باشند این است که پایشان را از آن کنار بکشند. تخریب چهره بیداری اسلامی و همچنین دامنزدن به اسلامهراسی این جریان را متوقف نخواهد کرد. این جریان با وجود تمام این کارشکنیها پیش خواهد رفت. همه باید این واقعیت را بپذیرند. چقدر میتوانند با ترور و ارعاب و هراس کارشکنی کنند؟! مثلا اگر تکفیریها در سوریه شکست بخورند کجا میتوانند بروند؟ اربعین امسال همینها (تکفیریها) حدود 22میلیون نفر را در سراسر عراق بسیج کرده بودند تا خشونت و ناامنی ایجاد کنند؛ آیا توانستند این کار را بکنند؟ عراق امروزه بهتدریج دارد به سمت ایجاد امنیت میرود. چه خوب است که کشورهای غربی این سخن و آموزه عیسی مسیح(ع) را یاد بگیرند و به آن باور پیدا کنند که «هر کسی که شمشیری را به ظلم بردارد، همان شمشیر در نهایت به روی او بلند خواهد شد». این نکته را هم در پایان اشاره کنم که در این گفتوگو از ظاهرگرایی و افراط و تفریط بهعنوان عوامل اصلی ایجاد خشونت و تروریسم یاد کردیم و اکنون باید گفت که اعتدال و میانهروی میتواند رمز دوری از هرگونه خشونت و ترور تلقی شود.